تقریر خروج از مدرنیته جذاب است اما جوابگو نیست، در پی اجتماعی سازی ایده های اندیشه ورزانه ام

به گزارش وبلاگ عینک مرکوری، خبرنگاران - احمد ابوالفتحی: دو قرن است که مسئله مدرنیته و نسبت ایران با آن به مهم ترین چالش اندیشه ورزانه متفکران ایرانی تبدیل شده است. دیرزمانی ما در مرحله سردرگمی در مواجهه با مدرنیته بودیم و حالا اندک اندک نمودهایی از کشف صندلی خودمان نسبت به مدرنیته هستیم. اینکه پژوهشگران جوان ایرانی در پی ارائه صورت بندی های تاحدودی روشنگر درباره سیر مدرنیته هستند و در زبان فارسی به تالیف آثاری کاربردی برای جامعه ایرانی در باب مدرنیته دست می زنند، نمودی از یک گذار است. گذار از سردرگمی نسبت به مدرنیته به سوی فهم صندلی ما در منظومه مدرنیته. کتاب سه تقریر رقیب درباره مدرنیته: خروج، اعتراض و وفاداری نوشته مختار نوری مدیر گروه روندهای فکری مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه، یکی از آخرین تألیفات پژوهشگران جوان ایرانی در باب مدرنیته است. نوری که پیش از این آثاری مانند السدیر مک اینتایر؛ جماعت گرایی، فضیلت محوری و سیاست، درآمدی بر مناظره لیبرال­ها و جماعت­ گرایان در فلسفه سیاسی معاصر، صندلی مفهوم فضیلت در اندیشه سیاسی اسلام را تالیف نموده است، در این کتاب با ارائه نوعی صورت بندی در باب نسبت جریان های اندیشه ای معاصر غرب در برابر مدرنیته، اندیشه های وفادار نسبت به مدرنیته را تحت لوای آنالیز اندیشه یورگن هابرماس و جان رالز، اندیشه های معترض نسبت به مدرنیته را تحت لوای آنالیز اندیشه های لئو اشتراوس و السدیر مک اینتایر و اندیشه های در پی خروج از منظومه مدرنیته را تحت لوای آنالیز اندیشه های میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار مورد آنالیز قرار می دهد. او در سرانجام کتاب نیز در موخره ای به نسبت روشنفکران ایرانی با این نوع اندیشه ها می پردازد. موخره ای که به گفته او در همین گفت وگو، در حال بسط است و به صورت کتابی مجزا به زودی منتشر خواهد شد.

تقریر خروج از مدرنیته جذاب است اما جوابگو نیست، در پی اجتماعی سازی ایده های اندیشه ورزانه ام

صورت بندی ای که در این کتاب از تقریرهای اندیشه ای رقیب در غرب ارائه داده اید تا چه میزان بدیع و ابتکاری است؟

با این موضوع بحث را آغاز می کنم­ که قطعا اندیشه های شش متفکر موردنظر به صورت جداگانه آنالیز شده است، اما آنالیز دقیق آنها در کنار هم (فوکو، لیوتار، اشتراوس، مک­اینتایر، هابرماس، رالز) و در قیاس و نسبت با یکدیگر حداقل در ایران اولین بار است که صورت می گیرد. در فلسفه معاصر غرب نوعی تقسیم ­بندی وجود دارد که فیلسوفان را در دو دسته فلسفه قاره ­ای و فلسفه تحلیلی دسته­ بندی می­ نمایند. بر این پایه در آثار موجود مشاهده می شود که بر مبنای شیفتگی و وابستگی مفسران و شارحان به یکی از این دو نحله فکری، بعضی از متفکران کنار گذاشته می شوند. به عنوان نمونه لسناف در کتاب فیلسوفان سیاسی قرن بیستم به صراحت می گوید متفکرانی مانند مک اینتایر و امثال او حرفی برای گفتن ندارند و من آنها را کنار می گذارم. او همچنین فوکو و پست مدرن ها را هم کنار می گذارد، زیرا استدلال او این است که این متفکران حرف مهمی در دنیای سیاست ندارند! یا مثلاٌ ویل کیملیکا متفکر لیبرال در کتابی با عنوان درآمدی بر فلسفه سیاسی معاصر، فلسفه سیاسی معاصر را به سنت انگلوساکسون محدود ساخته و از پرداختن به طیف متنوعی از واقع گرایان هابزی و پوچ انگاران نیچه ­ای مانند پست­ مدرن ها که به تعبیر او منکر ارزش ذاتی انسان ها و اهمیت صندلی اخلاق در سیاست هستند، خودداری نموده است. اما در این کتاب بنده هم به متفکران قاره ای مانند هابرماس، فوکو و لیوتارتوجه داشتم و هم به متفکران حاضر در سنت تحلیلی مانند مک اینتایر و جان رالز پرداخته­ ام. بر این پایه می توان گفت دسته بندی ای که در این کتاب ارائه شده است، دسته بندی جدیدی است و سعی شده مدرنیته و معضلات آن از نگاه هر دو سنت فلسفی قاره ­ای و انگلوساکسون و بطور موسع مورد تجزیه تحلیل قرار گیرد.

مبنای انتخاب متفکرانی که در کتاب به آن ها پرداختید چه بوده است. شما برای آنالیز هر کدام از حوزه هایی که به آن ها پرداخته اید انتخاب های متعددی در پیش رو داشته اید. چه شد که به این متفکران رسیدید. به عنوان مثال چرا هنگامی که به بحث خروج از مدرنیته می پردازید فوکو و لیوتار را مورد آنالیز قرار می دهید و متفکران دیگری را برای آنالیز انتخاب ننموده اید؟

البته در فرآیند بحث، در هر کدام از بخش های کتاب به طیفی از متفکران اشاره شده است، اما به دلیل حجم اثر بنده ناگزیر از انتخاب بودم. مثلا در ذیل بحث خروج از مدرنیته،مارتین هایدگر متفکری جدی است که می توانستم به اندیشه او هم بپردازیم، کما اینکه در پاورقی به کلیات اندیشه او اشاره شده است،اما بنده به این نتیجه رسیدم که هایدگر به نسبت امثال فوکو و لیوتار، کمتر به مقوله خروج یا در نگاهی کلی ­تر راهکاری برای برون رفت از بحران­ های مدرنیته پرداخته است. تا جایی که این فیلسوف آلمانی در سال های انتهای عمرش در مصاحبه ای با نشریه اشپیگل در تاریخ 31 ماه مه سال 1966می گوید: در نهایت مگر خدایی ما را از بحران های مدرنیته نجات بدهد. از همین کلام او نیز می توان دریافت که هایدگر از یک پارادایم معین تحت عنوان پسامدرنیسم برای غلبه بر معضلات مدرنیته سخن نمی گوید. در مقابل فوکو و معیناً لیوتار از شرایط پست­ مدرن صحبت به میان می­ آورند و در این خصوص نیز اثری چون شرایط پست مدرن توسط لیوتار نگارش و به فارسی نیز ترجمه شده است. لذا به نظر می رسید این متفکران به هدفی که بنده در سه تقریر طراحی نموده بودم بسیار نزدیکتر بودند. در بحث اعتراض نیز ما طیفی از اشتراوسی ها را در دانشگاه شیکاگو داریم که می توانستند در این قالب مورد آنالیز قرار گیرند. البته به صورت کلی به آنها پرداخته ام اما به نظرم رسید که پرداختن به لئو اشتراوس می تواند اندیشه آنها را هم نمایندگی کند. یا حتی می­ توان طیفی از فمینیست ها را به عنوان معترضین جدی به مدرنیته و عقل مذکر دنیای مدرن مورد آنالیز قرار داد. همچنین متفکران جماعت گرایی مانند چارلز تیلور و امثال او نیز می توانستند مورد توجه قرار بگیرند ولی از میان جماعت گرایان اندیشه مک اینتایر بیشتر به آن چه مدنظر من بود نزدیک می نمود. در بحث وفاداری به مدرنیته نیز به طور معین بر افکار و عقاید یورگن هابرماس و جان رالز تمرکز شده است. تردیدی نیست که متفکرانی چون آلن تورن، آنتونی گیدنز و... هم می توانستند در این حوزه مدنظر قرار گیرند. بنابراین بخشی از دلایل انتخاب این شش متفکر به علائق شخصی بنده باز می­ شود، بخشی دیگر به محدودیت­های چاپ و جلوگیری از گسترش بحث و بخشی هم به اهمیت این متفکران در مباحث مورد آنالیز در کتاب باز می­ شود.

هنگامی که از تقریرهای رقیب در باب مدرنیته سخن می گوییم نظرگاه مان به نوعی تاریخی می شود. در این نظرگاه تاریخی، صندلی مارکسیسم را در میان تقریرهای مرتبط با مدرنیته چگونه ارزیابی می کنید و چرا به متفکران چپ مارکسیستی در اثرتان کمتر توجه داشته اید؟

در متن کتاب اشاراتی به نقدهای مارکسیستی نسبت به مدرنیته نیز شده است. اگر چه تمرکز بنده بیشتر بر روی اندیشه چپ نو بوده است، اما در بخش مربوط به اندیشه هابرماس اشاراتی به ریشه های مارکسیستی بحث هم شده است. برای توجیه منطقی بحث می­ توان به تقسیم ­بندی مناسبی که آلن تورن متفکر فرانسوی در کتاب نقد مدرنیته ارائه داده است، اشاره کرد. تورن در اثر مذکور منتقدان مدرنیته را به دو دسته اصلی یعنی نقادان درونی و نقادان بیرونی مدرنیته تقسیم نموده است. در این تقسیم­ بندی او مارکس را به همراه نیچه و فروید در دسته نقادان درونی مدرنیته جای داده است. نقادان بزرگی که به جای عقل بر انگیزه­ هایی مانند ثروت، قدرت و شهوت به عنوان محرک رفتار آدمی تاکید دارند. اگر چه در مقدمات بحث به اندیشه نقادان درونی مدرنیته مختصرا اشاره شده است، اما هدف اصلی بنده آنالیز تقریرهای رقیب در قرن بیستم است. به عبارت دیگر هدف اصلی آنالیز نقادان بیرونی مدرنیته است که مکاتب فکری معاصر را شامل می شود.

هنگامی که ما در ساخت فلسفه علم از نظریات و تقریرات رقیب سخن می گوییم، به نوعی میل برای غلبه و پیشی دریافت نسبت به دیگر نظریات نیز اشاره داریم. بر این پایه از شمایی که سه تقریر رقیب در باب مدرنیته را آنالیز نموده اید می شود این سوال را پرسید که به گمان شما در ساخت اندیشگانی دنیای، در حال حاضر کدام یک از این تقریرها از اقبال بیشتری بهره می برند؟

در علوم انسانی حکم دادن به رجحان و پیشی دریافت یک تقریر نسبت به تقریرهای دیگر مشکل و بی فایده است. البته هر محققی از این حق برخوردار است که از دریچه­ و افقی نظری به دنیا پیرامونش نگاه کند. اما باید توجه داشت که در علوم انسانی مسئله چشم ­انداز و تفسیر مطرح است تا رجحان و سروری. لذا می توان­ گفت که هر کدام از این تقریرها و اندیشه ­ها در دهه هایی در نظام فکری غرب مطرح بوده اند. زمانی پست مدرنیسم مطرح و مد روز بود و زمانی نظریات هابرماس بسیار جدی گرفته می شد و البته این جدال های فکری به مناظراتی در فضای اندیشه ای نیز دامن زده است. بطور نمونه می توان به مجادلات هابرماس با پوپری­ها پیرامون مسئله اثباتگرایی، با گادامر پیرامون مسئله سنت، با لومان پیرامون مسئله سیستم، با پست مدرن هایی چون دریدا، فوکو و لیوتار پیرامون عقل ابزاری و عقل ارتباطی اشاره کرد. بنابراین نمی­ توان با صراحت گفت کدام یک از تقریرهای رقیب در غرب برجستگی بیشتری دارد، چرا که کل این متفکران و این مباحث در غرب هنوز هواداران برجسته ای دارند. مثلاً وقتی کتاب نظریه عدالت جان رالز نوشته شد حدود پنج هزار کتاب یا مقاله درباره اش منتشر شد، یا بحث های که السدیر مک اینتایر پیرامون اخلاقگرایی و فضیلت گرایی بیان کرد هم همین حالت را دارد و او به عنوان پرچم دار انقلاب ارسطویی در قرن بیستم شناخته شد. به هر ترتیب، اگر بخواهیم به دنبال پاسخی برای این پرسش باشیم می توانیم بگوئیم ما در غرب هم هنوز به مرحله خروج از مدرنیته نرسیده ایم و بیشتر با یک مدرنیته تعمیق یافته و گسترش یافته روبرو هستیم. بر این پایه نظر شخصی بنده این است که هنوز هم متفکران بازاندیشی­ گرایی چون هابرماس و رالز، می توانند هواداران بیشتری در غرب داشته باشند، زیرا مبنای فکری آنها هنوز مدرنیته است و آنها در پی آسیب شناسی از مدرنیته و صورت بندی سیاسی آن یعنی لیبرال دموکراسی هستند.

حسن کتاب شما این است که به مقوله نسبت ایران با مباحث مورد آنالیز در کتاب تان هم پرداخته اید. کمی درباره این نسبت سخن بگوییم. ما به عنوان کسانی که در فضای ایران زیست داریم چه نسبتی با این سه تقریر از مدرنیته داریم؟

ابتدا مایلم به این نکته اشاره کنم که یکی از مهمترین ضعف­ های نظام آموزشی ما فقدان ایجاد رابطه میان بحث­ های نظری و عملی است. به طور مثال در دوره ­های تحصیلات تکمیلی ما دروسی مانند کابرد نظریات سیاسی داریم که باید معطوف به کاربست نظریه­ ها باشند، اما متاسفانه در آن دروس نیز صرفاً به مباحث نظری پرداخته می­ شود و از کاربست این موضوعات خبری نیست. در مقابل، ما باید به سمت کاربست حرکت کنیم و به تعبیر لوک فری اندیشه ها را با زندگی و زیستن واقعی انسانها پیوند دهیم. از این رو با چنین دغدغه­ ای تمام کوشش من این بوده است که به کاربست اندیشه های این متفکران در جامعه خودمان بی اندیشم و در این زمینه بنویسم. بنده همیشه به دنبال مقوله ­ای هستم که تحت عنوان اجتماعی کردن ایده ها و کاربردی کردن نظریه­ ها در جامعه از آن یاد می شود. به هر حال، جامعه ما دو قرن است که با مدرنیته روبرو است و روبروه سنت و مدرنیته علی رغم همه کوشش­ های انجام شده به شرایط روشنی نینجامیده است. لذا ما در حال حاضر همچنان باید به چیستی مدرنیته، امکانات آن و به طور هم زمان به تعبیر چارلز تیلور آسیب های آن توجه داشته باشیم. ما باید خرسندی ها و ناخرسندی های مدرنیته را بشناسیم تا به ترکیب معقولی میان سنت و مدرنیته دست یابیم. لذا آخرین پژوهشی که بنده در حال اجرا دارم به آنالیز صندلی مدرنیته در اندیشه معاصر ایران اختصاص دارد. باور بنده این است که ما هر چه در خصوص مدرنیته بنویسیم کم است، زیرا بسکمک از مسائل ما در حوزه های مختلف با مدرن سازی امور قابل حل و فصل است. سخن من این است که ما اگر چه در تاسیس مدرنیته نقشی نداشته ایم و مدرنیته یک پدیدار غربی است، اما ضروری است که تکلیف خودمان را با آن به عنوان مهمترین مسئله در تاریخ معاصر ایران معین کنیم. به اعتقاد من از میان این تقریرها، تقریر پست مدرنی و مقوله خروج از مدرنیته اگرچه ممکن است جذاب باشد، اما نمی تواند پاسخی به مسائل ما باشد. اگر چه این تقریر در جامعه ما هوادارانی دارد اما مسئله جامعه ما همچنان نسبت میان سنت و مدرنیته است و ما درگیر جدال میان قدیم و جدید هستیم و در چنین جدالی آنچه که بیشتر به کمک ما می آید نظریات آسیب شناسانه درباره مدرنیته است و نه نظریات خروج از مدرنیته.

درباره پژوهش تازه ای که در دست دارید بیشتر شرح بدهید.

عنوان اصلی این پژوهش دو تقریر رقیب درباره مدرنیته ایرانی: اعتراض و وفاداری است. مسئله این کتاب به واکنش های بعضی از روشنفکران ایرانی نسبت به مدرنیته غربی و تجلیات آن در جامعه معاصر ایرانی اختصاص دارد. هدف واکاوی این نوع پرسش ­هاست که روشنفکران ایرانى در دوران معاصر و به خصوص شش دهه اخیر (1340 تا کنون) چه نوع واکنش هایی در روبروه با فرهنگ و تفکر مدرنِ غربى ارائه داده­ ا­ند؟ و دلایل واکنش ­های مختلف و البته متفاوتِ آنها در انکار یا طرفداری از دنیای غرب چه بوده است؟ در واقع، مسئله کلیدی پژوهش مذکور این است که کدام یک از روشنفکران معاصر با گفتمان فکری خویش راه گسترش مدرنیته غربی در ایران را سد نموده ­اند و کدامیک از آنها در گسترش مدرنیته غربی در جامعه معاصر ایران نقش داشته ­اند؟

این متفکران چه کسانی هستند؟

در روایت اعتراض به مدرنیته احمد فردید، رضا داوری اردکانی و سیدحسین نصر را مورد آنالیز قرار می دهم و در روایت وفاداری عبدالکریم سروش، داریوش شایگانِ متاخر و همچنین فرهنگ رجایی. چارچوب نظری بحث مبتنی بر اندیشه های هایدگر، کارل پوپر و چارلز تیلور است. استفاده از اندیشه تیلور برای سنجش گفتمان روشنفکری ایرانی نوعی عبور از دوگانه هایدگری و پوپری است که برای اولین بار در این اثر مطرح شده است.

این پژوهش در چه مرحله ای است؟

برنامه ام این است که تا انتها سال جاری کتاب برای انتشار آماده شود و در نمایشگاه کتاب در بهار 1400 عرضه شود.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "تقریر خروج از مدرنیته جذاب است اما جوابگو نیست، در پی اجتماعی سازی ایده های اندیشه ورزانه ام" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تقریر خروج از مدرنیته جذاب است اما جوابگو نیست، در پی اجتماعی سازی ایده های اندیشه ورزانه ام"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید